الان ساعت 10:07 دقیقه شب چهارده اردیبهشت 97 و استارت مطالعه برا کنکور ارشد میخوام بزنم.

امیدوارم سال بعد موقع اعلام نتایج بیام و با دیدن این پست ببینم چقدر هدفم رو به واقعیت نزدیک کردم ، یه هدف بزرگ که میتونه به زندگیم مسیر ویژه ای بده و موجب خوشحالی خانواده ام بشه.

.

.

.

.

گیاهان به روزهایی که گذشته است نمی اندیشند بلکه به روزهایی می اندیشند که در راهند.

اگر گیاهان باور دارند که بهار خواهد آمد ، چرا ما انسان ها باور نمی کنیم روزی خواهیم توانست به هرچه میخواهیم دست یابیم.

"جبران خلیل جبران"

زندگی ...  زندگی ... زندگی ... چه کلمه آشنایی و چقدر ما هر روز ساده از کنارش میگذریم ، روز ها و شب ها رو بدون اینکه درکش کنیم میگذرونیم ، به قول شازده کوچولو ما آدم بزرگ ها همه اش درگیر اعداد و ارقامیم و با جزئیات کاری نداریم . بگذریم ، تاحالا به معنای کلمه زندگی فکر کردین؟! به زندگی کردن ، نفس کشیدن ، محبت کردن ، عشق ورزیدن ، کمک کردن و ... همه اینها در ورای این کلمه به ظاهر بی ارزش و کوچک گنجانده شده ، اصلا فکر کردیم چند بار به  دنیا میاییم؟؟ آره فقط یک بار ، فقط یبار فرصت داریم زندگی کنیم نفس بکشیم ، عشق بورزیم و ... پس بیایید قدر این لحظه ها رو بدونیم ، از همین الان حتی برای یک روز شاید امروز آخرین فرصت برای زندگی کردن باشد .

زمستان که می شود صبح ها نمی شود برای یک بار هم که شده با لرز و گلو درد ناشی از سرما بیدار نشی ، و باز هم همان وضع همیشگی ... مادر باز پنجره و در را باازگذاشته و بخاری را روی شمع  .

تابستان می شود و از گرما داری ذوب می شوی میروی و کولر را روشن میکنی و با نوازش باد خنک و دلچسب   احساس خرسندی میکنی ، همینطور که در فکر فرو رفته ای ناگهان متوجه میشوی کولر خاموش شده است ، می گوید سرد است و یخ کرده! نمیدانم چه بگویم!

اما مادر است و اطاعتش واجب.